- کول کردن
- حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
معنی کول کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- کول کردن ((کَ دَ))
- حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شاشیدن گمیز ریختن چامیدن شاشیدن ادرار کردن گمیز انداختن
بریدن زبانزدی در منگیا (قمار)
مرتب کردن آلات موسیقی و پیچانیدن فنر ساعت که بکار بیفتد آهنگ دادن ساز ها میزان کردن آلات موسیقی، منظم کردن حرکات دستگاه ساعت بوسیله پیچاندن فنر مخصوص، بانگ زدن (در زبان هروی مستعمل بود) : وی میگفتی که بخیابان هری کوک کنم یعنی بانگ زنم، متغیر ساختن عصبانی کردن، تحریک کردن وادار کردن بعملی: او را کوک کردند برود کشتی بگیرد، بر سر حرف آوردن
فرارفتن فاتولیدن رحلت کردن مهاجرت کردن منتقل شدن افراد ایل یا لشکریان از جایی بجایی: سید محمد گفت: دیگر روز نماز عید بگزاردند و سلطان کوچ کرد و نظام الملک سه روز مقام کرد، فوت کردن در گذشتن
رحلت کردن کوچ کردن: لشکر مغول نیز بدین خبر از خوف منهزم کوج کردند
روی هم انباشتن، توده کردن
نابینا ساختن اعماء
گول زدن، یا خود (خویش) را گول کردن، خود را نادان نشان دادن: گول بس کن خویش را غره مشو، آفتابی را رها کن ذره شو، (مثنوی)
بار گرفتن زنی از مردی بطرز نامشروع طفل حرامزاده بدنیا آوردن
در موسیقی مرتب کردن و هماهنگ ساختن آلات موسیقی، پیچاندن فنر ساعت که به کار بیفتد
blenden
oślepiać
ослеплять
осліплювати
aveugler
accecare
verblinden
अंधा करना
membutakan
눈멀게 하다
目をくらます
kör etmek
kipofu
ทำให้ตาบอด
অন্ধ করা
اندھا کرنا